ولی خدایی عمل کردن به این جمله خیلی سخته....آدم هر چقدر هم عاشق یه نفر باشه ولی اون فرد خیلی راحت تو و همه خاطراتی با هم داشتین رو فراموش کنه؛به انتقام هم فکر میکنی....
خیلی ادم باید روحش بزرگ باشه که دیگه به انتقام فکر نکنه....
بدونِ شرح!!!
گاهی وقتا فقط با امید به همین جمله میشه بعضیا رو فراموش کرد......
گه مطلب «دوستی با آدم ها» رو که قبلا نوشته ام رو نخوندین ، اول اون رو بخونین بعد این پست رو بخونیین چون اصطلاحاتی که توی این متن به کار رفته که توضیحش در پست«دوستی با آدم ها» نوشته ام....
نمیدانم چه طور شد که به ما گفتند چای لاهیجان
شاید چای لاهیجان گفتنشان
گوشه ای از همان برداشت های اشتباه ما بود....
هی روزگار ما که نداریم از انها گله ای
عمر ما کوتاه تر از آن است
که بخواهیم آن را بگذرانیم با گله ها
هی روزگار
حال که همه قهرمان میشوند با شکستنِ دل و قطع مهر و محبت
دلمان میخواهد مجرم باشیم...
مجرم به خاطر برداشت های بد...
مجرم به خاطرِ حساب باز کردن روی حرف کسانی که
یک عمر گمان میکردیم دوستانمان باشند....
روزگار
پیامِ این دلِ شکسته را به آن ها برسان...
به آن ها بگو....
رهارا آن زمان که گفتی «سعی کن دیگر برایت مهم نباشم» نابود کردی....
امروز بی نهایت بار حالم خوبه .اونم بعد از این همه مدت که فقط برام خبرای بد پشت سر هم ردیف شده بودن....از کتلت شدن خودم تا بهم خوردن رابطه دوستی ام با کسی که واقعا همه زندگی ام بود .......
شاید به خاطر این که امروز وقتی جواب آزمایش هام رو به دکتر نشون دادم ، لبخن زد و گفت:نسبتا خوبه!!!!
میدونین چند ساله منتظر شنیدن این جمله بودم.....
هر چند که خودم هنوز باورم نمیشه و توی این فکرم که احتمالا اشتباه شده......
شاید چون وقتی توی تاکسی نشستم، راننده داشت،آهنگ «تمام شد» امیر تتلو رو گوش میکرد....
شاید چون وقتی از جلوی پارک لاله گذشتم ،بوی چنارهاش 180 درجه حالم رو عوض کرد ...
شاید چون وقتی به فکر همون دوست ام که رابطه ام باهاش بهم خورده افتادم ، ناخودآگاه یه لبخند روی لب هاl نقش بست....
ولی خدایی حالم یه جاهایی گرفت،امروز راهم به بیمارستان کودکان مفید افتاد،رفتم تو کلی بچه مریض اونجا بودن....صدای گریه بچه ها ، پدر هایی کیف و پرونده پزشکی به دست توی سالن ایستاده بودن...مادر هایی که به راحتی میشد اشک رو در حالی که به بچه هاشون لبخند میزدند،دید.....
هی روزگار،چقدر بچه به خاطر سرطان از پیش ما رفتند؛ به خاطر نرسیدن دارو بهشون...
سلامتی کم ترین چیزیه که یه بچه باید داشته باشه....بچه ای که مریضه شاید بخنده اما ته دلش درده...
بیاییم امشب واقعا برای سلامتی بچه ها دعا کنیم واسه بچه های محک، بچه هایی که بیماری خاص و ناشناخته دارن ......
امروز خیلی به خودم اومدم ..... من که همیشه از این حرفا میزنم «که خیلی ها حالشون از من بدتره ولی دارن زندگی میکنن و اینا »، امروز فهمیدم که فقط شعار بود....
چون وقتی رابطه ام با m (همون دوستم که باهاش بهم زدم ) بهم خورد ، من نابود شدم ....
زندگی برام بی معنی شده بود و به انتها رسیده... واقعا می خواستم ......
و از خودم بدم اوم که زندگی ام رو به خاطر یه نفر مختل کردم....به خاطر کسی که هیچ وقت براش مهم نبودم و نیستم....به خاطر کسی که کل دوستی مون رو به خاطر یه نفر فروخت....به خاطر کسی که من براش مثه دستمال کاغذی بودم....
هر چند من الان توی مرحله فراموشی m جان هستم ، از 20 اردیبهشت تا الان....
بیخیال اون اصلا ارزش نداره...
مهم اینه که امروز خوبم.....
من عاشق این آهنگم خیلی دوسش دارم خیلی...
اینم ترجمه اش:
سلام، باز هم من هستم
|
Salut, c’est encore moi |
من بسیار سفر کردم
|
J’ai un peu trop navigué |
روزگاری کسی بود
|
Il était une fois quelqu’un |
سلام، باز هم من هستم
|
Salut, c’est encore moi |
میدانی، من خیلی تغییر کردهام
|
Tu sais, j’ai beaucoup changé |
تو چیز بیشتری برای گفتن به من نداری
|
Tu n’as plus rien à me dire |
سلام، باز هم من هستم، سلام، حالت چطور است؟ |
Salut, c’est encore moi |
حواسمون باشه
هر موقع عصبی شدیم درسته ناراحتیم دلمون پره ولی حق رو با نا حق قاطی نکنیم...
حواسمون باشه
توی مسیر زندگی ، توی فراز و نشیب هاش حواسمون خیلی به کوله پشتی مون باشه
که یه وقتی تهش پاره نشه و تموم اون چیزایی که الان داریم نریزه و بعدا آرزومون باشه....
حواسمون باشه
زندگی مون را با شعار های رنگی رنگی رنگ نزنیم بذاریم زندگی مون با صداقت بی رنگ بمونه...
حواسمون باشه
هیچ آدم بزرگی به خاط امکاناتی که داشت به جایی نرسید اونا با انتخاب هاشون بزرگ شدن...
حواسمون باشه به همین ثانیه هایی که دارن خیلی سریع از هم سبقت میگیرن....
حواسمون باشه...
یه وقت از خودمون اون قدر دور نشیم که کسایی که ما رو بالا بردن رو فراموش کنیم....
حواسمون باشه
نمیدونیم چقدر تا آخرین نفسمون مونده....
این مطلب از خودم نیست،جایی خواندم به نظرم قشنگ بود...
یادت باش
دلت که شکست ...
سرت را بگیری بالا
تلافی نکن
فریاد نزن
شرمگین نباش
حواست باشد
دل شکسته, گوشه هایش تیز است
مبادا به کینه دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود
صبور باش
و اطرافیانت را نظاره کن
در این زمان خیلی ها که ادعای دوستی می کردن
دیگر کنارت نیستن
و همان افرادی که فکر می کردی
آب شان با تو در یک جوی نمی رود
چه صمیمانه در کنارت هستند....