I am great!!!
امروز بی نهایت بار حالم خوبه .اونم بعد از این همه مدت که فقط برام خبرای بد پشت سر هم ردیف شده بودن....از کتلت شدن خودم تا بهم خوردن رابطه دوستی ام با کسی که واقعا همه زندگی ام بود .......
شاید به خاطر این که امروز وقتی جواب آزمایش هام رو به دکتر نشون دادم ، لبخن زد و گفت:نسبتا خوبه!!!!
میدونین چند ساله منتظر شنیدن این جمله بودم.....
هر چند که خودم هنوز باورم نمیشه و توی این فکرم که احتمالا اشتباه شده......
شاید چون وقتی توی تاکسی نشستم، راننده داشت،آهنگ «تمام شد» امیر تتلو رو گوش میکرد....
شاید چون وقتی از جلوی پارک لاله گذشتم ،بوی چنارهاش 180 درجه حالم رو عوض کرد ...
شاید چون وقتی به فکر همون دوست ام که رابطه ام باهاش بهم خورده افتادم ، ناخودآگاه یه لبخند روی لب هاl نقش بست....
ولی خدایی حالم یه جاهایی گرفت،امروز راهم به بیمارستان کودکان مفید افتاد،رفتم تو کلی بچه مریض اونجا بودن....صدای گریه بچه ها ، پدر هایی کیف و پرونده پزشکی به دست توی سالن ایستاده بودن...مادر هایی که به راحتی میشد اشک رو در حالی که به بچه هاشون لبخند میزدند،دید.....
هی روزگار،چقدر بچه به خاطر سرطان از پیش ما رفتند؛ به خاطر نرسیدن دارو بهشون...
سلامتی کم ترین چیزیه که یه بچه باید داشته باشه....بچه ای که مریضه شاید بخنده اما ته دلش درده...
بیاییم امشب واقعا برای سلامتی بچه ها دعا کنیم واسه بچه های محک، بچه هایی که بیماری خاص و ناشناخته دارن ......
امروز خیلی به خودم اومدم ..... من که همیشه از این حرفا میزنم «که خیلی ها حالشون از من بدتره ولی دارن زندگی میکنن و اینا »، امروز فهمیدم که فقط شعار بود....
چون وقتی رابطه ام با m (همون دوستم که باهاش بهم زدم ) بهم خورد ، من نابود شدم ....
زندگی برام بی معنی شده بود و به انتها رسیده... واقعا می خواستم ......
و از خودم بدم اوم که زندگی ام رو به خاطر یه نفر مختل کردم....به خاطر کسی که هیچ وقت براش مهم نبودم و نیستم....به خاطر کسی که کل دوستی مون رو به خاطر یه نفر فروخت....به خاطر کسی که من براش مثه دستمال کاغذی بودم....
هر چند من الان توی مرحله فراموشی m جان هستم ، از 20 اردیبهشت تا الان....
بیخیال اون اصلا ارزش نداره...
مهم اینه که امروز خوبم.....
خدا کنه همیشه خوب باشی